سلامت تالش در کارگاه آموزشی!


سلامت تالش در کارگاه آموزشی!

اشاره:

قوم تالش در طول تاریخ ، فراز و نشیب زیادی به خود دیده است وقوام و دوام خود را در این سال ها تا حدودی توانسته با تحلیل های درست و اصولی به دیگر اقوام بشناساند . اگرچه تا به سرمنزل مقصود فاصله هاست ، اما همین که از صدها موانع عبور کرده و با دشواری های بیشماررُخ می نماید جای بس امیدواری است و این تحلیل بخشی از آن دلمشغولی های روزگار ماست!؟ :

سال قبل یکی از جوانان فعال فرهنگی شاندرمن ، در ارتباط با زندگی نامه نعمت الله خان آلیانی مطلبی را در یکی از جراید محلی به چاپ رسانده و در «منابع » و «پی نوشت»ها آورده بود:«حاجی اکبر آلیانی پدر نعمت الله خان آلیانی فرزند حاجی ابراهیم فرزند نوروزعلی می باشد  که گفته می شود جد آنها به نام نوروزعلی در دوره فتحعلی شاه قاجار از کرمانشاه به آلیان مهاجرت کرده است (گفتگو با گلعلی فریدی1393) و گویا این گفتگو را آقای(ا.ف) برایش تدارک دیده بود.

مطلب را مرور نمودم . بلافاصله به یاد پاورقی صفحه 84 کتاب دکتر شاهپور آلیانی افتادم و به نقل قول از همسر معین الرعایا که در آن کتاب به میرزا کوچک خان گفته بود :« تمام ایل و فامیل را در اختیار شما گذاشتیم و با آغوش باز شما را پذیرفتیم و از شما حمایت کردیم تا نهضت پا بگیرد و اکنون به چند کُرد وارد به نهضت متکی شده اید ...»بی آنکه تحلیلی بر روی جملات نقل قول شده صورت پذیرد و تنها به یک پاورقی تاریخی بسنده شده ، غافل از اینکه بعد از چند دهه به نقل قول از «گلعلی فریدی» در جریده ای می آید که جدشان از کُردهای کرمانشاه هستند . یعنی در اصل اینگونه می رساند ، هم خالو قربان از اکراد کرمانشاه بود هم معین الرعایا در کنار دیکر اکراد.

آیا براستی همسر معین الرعایا نمی دانست که شوهرش کُرد است ؟ وچرا تاکنون پژوهش جامعی در ارتباط با طایفه ها و اجداد پیرامون مان به شیوه ی علمی صورت نگرفته که قابل استناد دیگر پژوهشگران باشد؟ چرا که تاریخ قضاوت منحصر به فرد خود را اعمال خواهد نمود.

موضوعی که تا قبل از نظرات «گلعلی فریدی»  برایم مجهول بود و چند بار کتاب شاهپور آلیانی را نیز خوانده بودم ، اما چیزی باید و شاید دستگیرم نشد . با اینکه می دانستم معین الرعایا با استناد به کتاب دکترآلیانی کُرد است . اما اینکه چرا همسر وی اینگونه به میرزا گفته است ؟ آیا این کلمات ، جملات همسر معین الرعاست یا که نه ، یک روایت است؟ اگر روایت است ، آیا براستی راوی به همه ی موضوعات نهضت جنگل اشراف داشت ؟ شاید هم سواد پژوهشی ام ناقص است و به من قد نمی دهد تا اصل قضیه را به راحتی درك کنم . با کلنجارهای بی شمار این موضوع را با خشتاونی در میان نهادم و دیدم که ایشان بر عکس من از زاویه مثبت و خوش بینانه به آن می نگرد و آن پاورقی را نقطه ی اوجی در شناسایی پژوهش های آینده ، که مثمرثمر هم خواهد بود و به رشد و شکوفایی منطقه می انجامد . علی الخصوص جوانانی که بایستی پی اش را بگیرند .

در کنارش جمله ای فرمودند که خیلی دلنشین بود:« کُردها اصیل ترین اقوام ایرانی اند و این نام هایی را که بُردید  در بدنه ی قوم تالش جای گرفته اند و امروزه تالش را به زیبایی شکل داده اند و در تبادل واژگان و... نزدیک ترین قوم به تالش است و از پیوستن چنین نگرش هایی مثبت باید استقبال نمود . اگر چه اندکی دیر شده است و پیران ما که متبرک تالش اند و می بایست از وجود خاطرات شان بهترین بهره ها را برد و با آنالیز کردن گفته هایشان به خیلی از ناگفته ها رسید که در پژوهش های تالش پنهان مانده است . امیدوارم جوانان دنباله ی آنرا بگیرند .اینکه بگوییم فلانی کُرد است یا تالش از مخیله شان دور سازند . چرا که اقوام ایرانی شاخه هایی از پیکره ی ایران عزیزمان هستند. وانگهی این را هم بیفزایم گذشتن از کنار چنین موضوعی صرفاً در قالب پژوهشی کاربرد دارد و نه چیز دیگر و حواس مان باشد بیش از آنها اگر بخواهیم با واژه های عاریه گرفته شده از این و آن به کارهای پژوهشی دست ببریم هم جفا به کُردها خواهد شد هم به تالش . همانگونه که در بالا اشاره شد  از وظایف جوانان تالش است که در کار پژوهشی ، علی الخصوص تاریخ پژوهشی اصل واقعیت ها را سرلوحه ی کار خود قرار دهند و  می بایست از کنارش به زیبایی بگذرند تا فرق بین معین الرعایا و تاکتیک های بجای مانده از خالو قربان چه بود؟را در تحلیل های پژوهشی باز شناسی نمایند و...»

جالب توجه اینکه ، همین قضیه را نیز به نوعی می توان در جنبش فرهنگی تالشان جمهوری آذربایجان به وضوح دید که خوشبختانه گفتگوی «آیتَن عیوَضون » نویسنده ی «نخستین رُمان تالشی» می تواند همه ی آنچه را که در طول این دو دهه با پمپاژ تبلیغاتی ،علیه آذری زبانان نجیبی که در پرسشی نیز آمده  :«گفته می شود در آذربایجان برای نشر به زبان تالشی ممانعت هایی صورت می گیرد. برای نشر کتابتان ، شما با ممانعتی روبرو شدید؟» و در پاسخ می گوید: « خیر برای انتشار کتابم با هیچ مانعی روبرو نشدم » دلیلی بر این مدعا باشد.

نویسنده ای که دو سال وقت صرف کرده و با امنیت خاطر ، تمام هم و غم خود را بر روی این رُمان معطوف نموده است و خود نیز به صراحت گفته است: « با هیچ موانعی روبرو نشدم»همین نیم سطر را در برابر دو دهه هجمه ی تبلیغات یک طرفه علیه آذری های آنسو قرار دهیم که بارها با مصاحبه های آنچنانی و واژه گان تحریف آمیز ، نه یک مصاحبه بلکه دهها مصاحبه و نوشتار سریالی حتا با نام مستعاری که «آلن» یک نمونه از آنها بود و در کنارش جوانان تالش این سو در مقطعی مهمان آنها بوده اند و گزارش ها نوشتند ، نام های بیشماری را در اینسو به عناوین گوناگون اسطوره سازی کردند و با برجسته سازی های بی مورد ، بی آنکه سندی ارایه شود که شعرمدیحه گونه ی عده ای در آنسو اسم شعر معاصر را به خود گرفت و آسیب های جبران ناپذیری به خود تالش در مقایسه با دیگر اقوام وارد نمود. براستی امروز این مصاحبه را از دل جان خوانده اند ؟ خصوصن این سرکار خانم نخستین رُمان نویس تالش است ، دو سال عمر شیرین خود را صرف تالش نموده و آن ممیزی محترم نیز به حُرمت دوسال تلاشش بدون موانع آثارش را تأیید کرده و مجوز چاپش را صادر نموده است!اما درتالش خودمان ، مرحوم هارون شفیقی غزل آذری می سراید و سرنوشتش آنگونه می شود! که شرحش در ماه های قبل در این تارنما رفته است . بعد دوستان جوان مان گله مند اند که چرا صدا و سیما به تالش کم لطفی می کند؟

خُب . اگر فرضن صدا و سیما در اختیارمان باشد ، آیا چنین اجازه ای را به آذری زبانان خواهیم داد تا آنها نیز پابه پای ما تالشان به کارهای فرهنگی شان بپردازند ؟ وقتی که جوانی می آید نقدی می نویسد و در آن نقد به صراحت نیز می گوید که تالشان جمهوری آذربایجان هنوز نیما را نمی شناسند ، شعر نو را نمی شناسند. یعنی دراصل شعر تالش را نیز نمی شناسند و با تأسف باید گفت که بیشترش از روی ... بوده ، یک مدیحه سرا را شاعر ملی (!) می دانند. آیا جفا به خود همان مدیحه سرا نیست؟ چرا که خود مدیحه سرایی برای خودش حرمتی دارد . اگر قرار باشد مدیحه سرایی فائق بر ادبیات معاصر باشد ، آیا هیچ پژوهشگر اقوامی چنین کاری را کرده اند که ما پیشقدم شده ایم؟! اگربخواهیم ، مثلن با یک شاعر تالشی که با عقایدش مخالفیم و همدیگر را بر نمی تابیم و آنچه را که وی در ارتباط با سیاست مد روز تالش نشانی که در بلاروس حاکم است شعر فاخر تالش را نادیده بگیریم و آن کنیم که امروز در برابر دستکم همین مصاحبه همه ی کاسه کوزه هایمان را به هم می ریزیم و بعد آن پژوهشگر خبره ای که در زمینه ی ادبیات معاصر و اقوام شناخت دارد ، این دو را در کنار هم بچیند چه نتیجه ای می گیرد؟

دوستان! این را از روی تجربه می گوییم و شناختی که نسبت به شعر اقوام داریم . شما این شعر را ملاحظه بفرمایید : (پا افزار لاستیکی تو هفت جا سوراخ است / بر سر خود«باشلاق» نداری/ یخبندان / مثل خوره بر جانت نشسته / فریاد/ چه کسی هست/ در این دنیای خوره گرفته ).هرچقدر هم بر روی آن پافشاری کنیم و بارها و بارها بیاییم چنین کلماتی را در معرض دید افکار عمومی قرار دهیم نه تنها شعر تالش را زیر سؤال می بریم،  بلکه اینگونه به اقوام دیگر هم تلقین می کنیم که ما توان تحلیل هنرو ادبیات تالش را نداریم . اگر تالش در سال پنج نقد ادبی به سبک مدرن و معاصر منتشر و همانند دیگر اقوام آشنای به نقد پیرامون خود بود ، امروز جملات این خانم رُمان نویس درس عبرتی برایشان می شد.

ببینید ، جوانی که از پژوهشگران نوپای تالش است . قلمش در خود جراید تالش جای نمی گیرد و در اختیار افکار عمومی و خوانندگان خاص همان جراید قرار ندارد و در جاهای دیگر گفته است شاعران تالش آنسوی مرز نیما را نمی شناسد، یعنی شعر اروپا را به درستی نمی شناسد، شاعری که شعر معاصر را نشناسد یعنی شعر سپید را نمی شناسد ، یعنی پوشکین را نیز نمی شناسد و در جهان ادبی پابلو نرودا را نمی شناسد ، لورکا را نمی شناسد و در تالش اینسو شاعرانش را به درستی نمی شناسد.جوانی که قبلن آمده آنگونه نوشته و حتا در آنسوی مرزها نیز نیمچه صدایش را برده است و در اینسو پنهان می ماند ، بعد ما توقع داریم که چنین پژوهشی که در بالا شرحش رفت ـ خود به خود نیز با حمایت های پنهانی بی آنکه به اصل واژه هایی به نام گفتگو در اختیار افکار عمومی قرار گرفته باشد ـ دودهه ی حاصل شان را نیر بر باد می دهند.

 باز اجازه بدهید از خود گفته های این خانم فکت بگیریم که در این گفتگو گفته است :« اول از همه من یک تالشم . اما ما آذربایجانی هایی هستیم که در خاک آذربایجان زندگی می کنیم به این هم افتخار می کنم . آذربایجان کشور قوم تالش ،ترک ، لزکی ، آوار، ساخور، تات ، کُرد و سایر اقوام است » و در جای دیگر گفته اند:«هویت قومی برای من به تنهایی کافی نیست . انسانیت از هر چیزی برتر است » سؤال است  چه درس اخلاقی می توانیم ازاین چند سطربگیریم؟ نه اینکه با همین گفتگو دو دهه ی گذشته و آرشیو مان را به زیر سؤال برده ایم ! بلکه تراز شناخت مان را نسبت به پیرامون مان عیان ساخته ایم .

بگذارید از شعر برای جوانان بگوییم که بر می گردد به همین قوم نجیبی که در پیرامون مان ساکن است و بارها از آن ها آموخته ایم . گیلکان را می گوییم. ویژه های شعری که تاکنون منتشر کرده اند اگر ده شعر منتشرکنند در کنار ده شعر پنج نقد هم ثبت و ضبط شده است . یعنی هر دو شعر یک نقد . نقد را هم به گونه ای می نویسند که عیارش بر اساس شعر معاصر است . نه مثل تالش ، نوشته ای را فصل بندی می کنیم و نقدی هم که بالای شش هفت صفحه باشد را نقد نمی گوییم . اول قضاوت از تاریخ اجتماعی اش می شود و بعد دارو درخت و گیاهانی که شاعر دیده است . ازحُسن های اخلاقی شاعر که مثلن لبخندش اینگونه بود و در فلان ییلاقات تالش سیرو سیاحت کرده و... تا می توانند بخش وسیعی از پایان نامه هایی که نوشتند و حفظ کردند و نمره گرفته اند هزینه این راه می نمایند. دریغ از اینکه هنوز در خود تالش یک ویژه مستقل شعرنداریم که حتا ده درصد اش با ویژه شعر و ادبیات گیلکان قابل مقایسه باشد . حال نود درصد آن پیشکش مدیحه سرایانی که در آنسوی مرز برای مان در این سو ردیف می شود و شاعر ملی!!! ملقب می گردند.

وقتی ما هنوز ویژه ی شعری که بتواند ده درصد هویت شعری تالش را بر ملا سازد نداریم ، نتیجه اش آن می شود که همه ی نوشته های مان را بی آنکه خود بدانیم با خود چه کرده ایم ، توسط نخستین رمان نویس تالش ریخته می شود و کار ما را هم راحت می کند و منبعد نیازی نداریم که بر روی موضوعی پافشاری کنیم تا آن موضوع به نفرت مبدل شود . چرا که زمان کار خودش را به درستی انجام می دهد و چه بسا داده است .

اگر یاد و خاطربازدید کنندگان فهیم مان مانده باشد ، چه سال های قبل و چه همین شش ماه قبل ، نوشتیم مگر می شود نخستین رمان را «ترکانی»(!) مجوز بدهند( که البته ما شهروندان جمهوری آذربایجان را تُرک نمی دانیم بلکه آذری زبان می دانیم) که در اینسو به دهان جوانان بیاندازیم آنها دشمنان تالش اند ، که شرح کاملش را می توانید در آرشیو همین تارنما دوباره خوانی نمایید و بارها نیز گفته ایم مجله تنها برای پُر کردن صفحات اش نیست. اینکه قلمی به دست جوانانی بدهیم و هر چه را خواستیم علیه اقوامی بنویسیم که هیچ شناختی به آن نداریم و تنها با شنیده و یا با تبلیغات یک سویه که بیشترش جنبه ی سیاسی دارد با همان پندار مطالبی را هجی می نماییم و امروز می بایست بر اساس سطر به سطر این مصاحبه که دو دهه علیه این موضوع نوشته ایم حداقل به تاریخ پاسخگو باشیم .   

جالب تر از همه در کنار این رُمان ، شاعران تالش آنسو به نویسنده اش شعر تقدیم کرده اند . آیا تالشان اینسو نمی بایست بدانند محتوای شعرهای تقدیمی چه بود؟ اصلن آن شعر شاید نیمایی ، سپید ، و شاید هم اروپایی بوده باشد . خلاصه اینکه این شعری که تقدیم شده صد در صد مدیحه نبوده است . تا جایی که این مصاحبه دارد با ما به گفتگو می نشیند نشان می دهد ، این نویسنده ی رمان ، اقوام را به درستی می شناسد و از جهان بینی فوق العاده بالایی برخوردار است .جهان ادبیات را می شناسد . پس آنهایی که به اوشعر تقدیم کرده اند مسلمن همتراز فکری با اویند.

اینجاست که تاریخ به خوبی خودش را نشان می دهد و هیچ چیز را در خود پنهان نمی کند.حال هر چقدر هم تبلیغات آنچنانی پمپاژشود همانند زنده یاد هارون شفیقی را می ماند که شعر آذری اش هنوز نتوانسته به نشریات تالش راه یابد. شاید کلیدش در دست همان صدا و سیمایی است که دارد به ما ندا می دهد : شمایی که شعرشاعر را به دو دسته تقسیم کرده اید و آن دسته که به نفع زبان تالشی ست به نام خودتان مصادره می  کنید و چرا آن بخش دیگرش را که آذری بوده است پنهان نموده اید ؟ آیا چنین برخوردی اگر آذری های آنسوی مرز با این خانم نویسنده می کردند جای پرسش نبود؟ این را می توانید از «ووقار میرزا زاده » ها پرسش نمایید.یا خود همین نویسنده ای که اینگونه در چند سطر دانش اخلاقی و اجتماعی اش را فرامنطقه ای می کند و نشان از فرهنگی دارد که برخاسته از «هویت قومی» نمی باشد.

وقتی که ما نقاد شعر نداریم ، نقاد رُمان نداریم ، داستان کوتاه نداریم و اصلن هیچ شناختی نسبت به شعر اقوام نداریم ، که نمونه اش را در آرشیو نشریات تالش بخوبی می بینیم و خوشبختانه هر چه که در چالش با این موضوعات جوانان به کنکاش می پردازند بخش وسیعی از کاستی ها به خوبی خودش را نشان می دهد. کما اینکه حتا جوانانی که قبلن در این وادی قدم گذاشته بودند امروز پا پس کشیده اند!که بر می گردد به عدم شناخت از پیرامون شان و اگر آشنای به شعر اقوام بودند و نقد شعر مدرن را می شناختند با کلمات و جملات به خوبی آشنا بودند دیگر نیازی نبود واژه گانی که هیچ سنخیتی به شعر ندارند وارد موضوعی کنند تا تالش را اینگونه در بین اقوام که شرح اش رفت معرفی نمایند.

درد آور است ، جوانی برای مان کامنت گذاشته است و از این دست کامنت ها بیشمار داریم و در آن کامنت گفته بود روزنامه ایران به تالشان فومنات گفته است «مهاجر» البته ما هر چه گشتیم چنین چیزی را ندیدیم که در چه تاریخ و یا روز و شماره ای بود همان را مجددن اگر زحمت اش را بکشد و آدرس دقیق و با شماره و تاریخ دقیق آن نشریه که چه روزی منتشر شده را برای ما بفرستد تا ما نیز بخوانیم و بر اساس قضاوت نوشته ی روزنامه ، پاسخش را دریافت نماید ممنون خواهیم بود. چرا که هنوز نخوانده ایم و نمی توانیم قضاوت کنیم چه کسی واژه ی «مهاجر» را به تالشان فومن نسبت داده است ؟ آیا با همان لحنی بود که اسکندر جنوب قفقاز را آب بست و... ؟ اگر اینگونه بوده است باید گفت چیزی که عوض دارد گله هم ندارد. که باز بر می گردد به خود ما که شروع كننده اش بوديم  . یا اینکه نه در قالب تاریخی و پژوهشی بوده که به گمان مان شاید برگرفته از همان پاورقی کتابی بوده که برای خود حقیر نیز اگر خشتاونی توضیحات لازم را در مقاله ی بابا ماسوله نمی داد مبهم بود.

بگذارید باز از این نویسنده عاریه بگیریم که الحق نشان داد آذری های جمهوری آذربایجان همانند آذری های وطنی مان نجیب و دوست داشتنی اند و هرچقدرما بخواهیم با فرمولهای چالشی و انتقادی به آنها بنگریم ـ آنها بدون واکنش سریع با چنین عملکردی به خنثی سازی ازآن تبلیغات بر می خیزند . بی آنکه حتا دل ما را بگزند . ببینید با چه زیبایی از کنارش گذشته و آورده است :« هرچه قدر بیشتر نوشته شود زبان تالشی همان اندازه توسعه خواهد یافت .این اصل نه فقط برای زبان تالشی بلکه شامل تمام زبانها می شود. مثلا نقش پوشکین و تولستوی در توسعه زبان روس بسیار مهم می باشد. درست است که آنها دو شخص متفاوت بودند اما در توسعه مدل زبانی عین هم بودند . به نظرمن نوشتن آثار ادبی به زبان تالشی خدمت بزرگی در توسعه این زبان قدیمی و رسمیت یافتن سریع آن خواهد بود.»کاری که از قبل می بایستی در تالش اینسو شروع می شد و به دور از سیاسی بازی های مدروز بلاروسی به اصل واقعیت تالشان جمهوری آذربایجان پرداخت داده می شد که چرا و به چه دلیل داده نشد ، بماند. شاید یکی از دلایل چنین کاری از طرف دوستان این بوده باشد که ناگفتن حقیقت ها ، امتیاز های خود را دارد، غافل از اینکه امروز در شبکه های اجتماعی چیزی قابل پنهان کردن نیست و کما اینکه نمانده است و هر چه قدر هم ما در این وادی واقعیت ها را کتمان کنیم ضررش به خودمان بر خواهد خورد.

اگر به آرشیو همین تارنمایی که پیش روی تان قرار دارد رجوع شود بارها و بارها گفته ایم و حتا در ماه های قبل از کنار همین رُمان تالشی «دلی صدو» گذشتیم و با زاویه ای دیگر به حل مسئله پرداختیم که دوستان؛ با سلیقه های خاص نمی توانیم تالش را آنگونه که باید و شاید است  برجسته اش نماییم!

این ها را ما از خودمان در نیاورده ایم بلکه عصاره ی گفتگوی گلناره اینانج با آیتن عیوضون نویسنده ی نخستین رمان تالشی است . ما چون اصل آن را نمی توانیم به صورت کپی رایت در فضای مجازی منتقل نماییم تنها به بخش اندکی از آن اکتفا کرده ایم تا«در مواجه با مساله قومی » به اصل حقایقی پی ببریم که در دوسوی مرز حاکم است .

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: